به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، پارسال همت مضاعف رو فقط عزرائیل فهمید، امسال هم جهاد اقتصادی رو فقط ربع سکه قبلا برق میرفت بابامون سر فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم فدراسیون فوتبال فقط تو 6 ماه، نیم میلیارد تومن از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمون یا بغل دستیمون طرف سوار اسب شده، عکسشُ گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم غار علیصدر به قندیلاش معروفه؛ اونوقت ملت میرن قندیلاشو میکنن یادگاری میبرن با خودشون خبرنگار رفته تو یه روستا سوال میکنه با یارانتون چیکار کردین؟ مرده میگه: قبض هامونو پرداخت کردیم، چندتا قسط دادیم، شهریه دانشگاهه دخترمو دادیم، یه تراکتور هم خریدیم! تازه یه مقداری هم پس انداز کردیم میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول بر میداری، بار دوم کارتو میذاری،
برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!
رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدیها!
My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment
مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بودروزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت : ... صد دینار طلا.پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.