Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

هدیه

مرد هدیه ای که چند لحظه پیش از دختر گرفته بود را محکم به سینه اش چسبانیده بود و طول خیابان را طی می کرد . به صرافت افتاده بود ، این یادگاری را برای همیشه نگهداری کند . ولی از حواس پرتی و شلختگی خودش می ترسید . توی مسیر همش به این فکر می کرد که چگونه از این هدیه ارزشمند مراقبت کند . فکری به ذهنش رسید . وارد خانه که شد هدیه را جلوی سینه اش گرفت و گفت ( تقدیم به همسر عزیزم ) همسرش تا آخر عمر ، آن هدیه را مثل تکه ای از بدن خودش مواظبت می کرد.... 

 

به قلم قاسم   www.sookhteh.blogsky.com 

نظرات 2 + ارسال نظر
یونیکورن شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 22:39 http://silveraster.blogsky.com

سلام .

من طرفدار صداقت هستم . میونه ای با این قبیل پیچیده بازی ها ندارم . البته عرض کردم * این قبیل * !

آدم باید خیلی ناجوانمردانگی در اعماق وجودش رسوخ کرده باشه که همچین خطایی کنه .

اما جالب بود ! دست تون درد نگیره .

شاد باشید و سلامت .

قاسم رایانه شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 23:49

چی بگم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد