بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد… همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد… زن پیتر یه حوله رو دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه… همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود… تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه
اون حوله رو بندازی زمین!… بعد از چند لحظه تفکر، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پیتر میده و میره… زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و به حمام برگشت… پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟
زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود… پیتر گفت: خوبه… چیزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود نگفت؟!
!
نتیجهء اخلاقی: اگه اطلاعات حساس مشترک با کسی دارید که به اعتبار و آبرو مربوط میشه، همیشه باید در وضعیتی باشید که بتونید از اتفاقات قابل اجتناب جلوگیری کنید
سلام...عمیق بود و جالب.مرسی.
برای تعریف نگفتم...این پست واقعا عمیق بود ...چون از این حماقت ها زیاد میبینم.
البته نه به این شکل...بلکه به همین معنا.
جالب بود !
عشق تنها سهم مرغ عشق نیست، میتوان عاشق شد و گنجشک وار زیست...
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را
پیش بینی نمی کرد
سلام
خوبی؟
آپ کردم و منتظر حضور گرمتون
خوشحال میشم تشریف بیارید.
بزرگوار باشی